پریشانی های ذهن یه بنده خدا

یه جایی واسه اینکه بنویسم تا شاید بهم کمک کنه

پریشانی های ذهن یه بنده خدا

یه جایی واسه اینکه بنویسم تا شاید بهم کمک کنه

ذهن مشغولیات

تنگی میکند چیزی در درونم. برای چه؟ چرا؟ نمی دانم  این دانسته حال را

صدای پیانو هنوز همان است. نه تغییری از سر سال ها . نه کم شدن علاقه ای

هنوز و هنوز و هنوز این صدا برایم غریب و زیباست. نمی دانم ولی شاید هنوز پیدا نکردم آشنایی برای جدایی از غربت این صدا!

ارضایی با چندد دقیقه موسیقی و پیپ چیز زیادی نیست ولی هست.

چرا همیشه بدی نفی میشود. برای خوبی باید تلاش کرد؟

چراها از وقتی چراها شروع شدند با من هستند. و چرایی این چراها خودم هستم!

تلاشی نکرده به دنبال رسیدن به سرانجام برای چه؟

تقدس قطره اشکی رو نیافته به دنبال دستمال برای تسکین؟

چشمانم شسته شده اند به خاطر چیزی که ندارم. گذشته هایم کجایند؟

رویاها برای چه می آیند؟ تا کی گول بزنم خاطرات آینده را؟

نوشتن سخت شده در این هوای آشفته انقریب بارانی.

باران کجاست؟؟