پریشانی های ذهن یه بنده خدا

یه جایی واسه اینکه بنویسم تا شاید بهم کمک کنه

پریشانی های ذهن یه بنده خدا

یه جایی واسه اینکه بنویسم تا شاید بهم کمک کنه

مثنوی سربازی

سلام

از آخرین مطلبم یه سال و نیم میگذره!! عمر خیلی زود میگذره ...


کلی اتفاقات تو این مدت افتاده که حتی نمی دونم کدومشون بعد از آخرین مطلب اینجاست ...


ولی یکی از مهمترین اتفاقات رفتنم به سربازی بود و یکی از بهترین دوران زندگی به اسم آموزشی


آموزشی فقط برای خاطره بودن خوبه!! یعنی وقتی که توش هستی و داری دو ماه آموزشی رو تموم میکنی خیلی بهت سخت میگذره ولی وقتی تموم شد همه چی شیرین میشه تا آخر عمر


البته نه اینکه شیرینی حین آموزشی نباشه ولی خب سختی هاش خیلی زیاده


از خوبی هاش جمع دوستانی هست که اونجا پیدا میکینیم ...


من هم مثل هر کسی که میره خدمت دوستان خوبی پیدا کردم که خاطرات خوب زیادی باهاشون دارم ...


یکی از کارایی که تو آموزشی کردم سراییدن شعری بود که توصیفی از حال سربازا در آموزشی و معرفی بعضی از بچه ها بود. کد من تو آموزشی 21 بود از گردان امام حسن ، گروهان 307

کد های 1 تا 24 تو یه اتاق بودیم. واسه همین یه قسمت از این شعر مربوط به معرفی کدهای 1 تا 24 هستش ...


بعضی از قسمت هایی که مربوط به معرفی بچه ها هست رو مطمئنا متوجه نمیشید ، واسه همین یه توضیح کوچیکی در آخرش میدم که منظور شعر رو بهتر متوجه بشین


و اینم شعر :


"مثنوی سربازی"

 

ای نام تو بهترین سرآغاز  /  پست نگهبانی با کیست سرباز؟

ای یاد تو مونس روانم  /  جز اینکه محمدیان* بریند بر روانم

در این دنیای ناجور و ناجنس سربازی  /  در این دلتنگی و در این فریاد بی سازی

بسراییم شعری نه چندان ظریف  /  درباره همه این سربازان نحیف

که به خیالشان مدرک دانشگاهی دارند  /  از همه علوم و دانش ها آگاهی دارند

ولی تا رسیدند در پادگان  /  به یکباره خشکشان زد چو نان

که در دانشگاه شماره دادند و لاس زدند  /  ولی در پادگان جوراب شستند و واکس زدند

بخواستیم بگوییم از این پادگان  /  ولی عاجز بماند در هر آن این زبان

زبیداری سر صبح و نمازهای بالاجبار  /  یا احترام به هر سرباز و یا که هر سردار

ز خوابیدن سر پست و ایستادن سر صبحگاه  /  نگهبان گاز و دستشویی و آن قدسی* ناآگاه

ز جدول های تو خواب و حمام سر صبحش  /  ز سردی آبش ، ز صف هایش یا که از دوشش

ز صف های تاکتیکی و حرکت های لوجستیکی  /  مربی های تاکتیک و آن کلاه های پلاستیکی

وکیلی* با کبوترهاش در آن خانه سرِ پادگان  /  با سربازهای نور بالا شکار کرده ز هر گردان

ز میدان های تیر و آن نقی* تیر افکن  /  که هر تیرش دهد لرزه به اندام هر بمب افکن

سوالی هست بی پاسخ ز سربازهای لامذهب  /  که ای سرباز زیبارو شب ها کجایی لامصب

معاف از رزم ها همه کم رو  /  که شوند ارزش برابر با یک گوو

نه تاکتیکی ، نه صبحگاهی ، نه هیچ کاری کنند با زور  /  هر از چندگاهی فقط شاید ، شوند با قدسی فر محشور

نوید* و دار و دسته سلفی ش  /  مجید* با اون اخلاقش مثل یک درویش

ز ارشد نظافت که دوستانش بُوَند یارش  /  که اسمش مرضیه* ست و حسین و ناصر هم دنبالش

گمارند هر که را سر جایی که خود خواهند  /  نه پارتی و نه از دوستی که آن ها معرفت دارند

ارشد های ما همه ببری هستند از مازندران  /  به جز یک که کسی نباشد جر دژبان

که دژبان گرچه نیاید از مازندران  /  ولی هر از چند گاهی می گذرد از زمین آن

دژبان ما هم مردیست قطور  /  که گویی به هر مشتش گاوی آید به سطور

ولی در درون نباشد چنین  /  به هر آن ببینیم او را نقش بر زمین

سر دسته پیشنهاد در بحث خواب  /  بخوابد به هر نحو حتی با جوراب

جوانی ساکت و آرام تو بدانی؟  /  همان که بگویندش علوم انسانی

مسئول جمع آوری فتوکپی قباله  /  که خود از نداشتنش همش می ناله

آری اسمش مهدی ست و تو نیک بدانی  /  همان مسئول نیروی انسانی

یکی هست که به وقت مرخصی  /  ندارد هیچ گونه دلواپسی

که با همسرش رود یکی دو ساعتی زودتر از دیگران  /  چونکه او باشد منشی محمدیان

همسرش که باشد مسئول کلاس  /  به هر وقت باشیم پشت در بسته پلاس

یکی ارشدی باشد چاق و تپوس  /  که در آرزوی بچه ایست ناز و ملوس

اگرچه ارشد دسته است الان  /  ولی بخورد پیش مرضیه آب و نان

از یکی از ارشد ها خوب رسد شیرینی  /  عجب ارشد فرهنگی نازنینی

بِشَم و بَشو و بَشیم و بشاش  /  آخر نفهمیدیم یعنی چه پیرمک دوآش

و اینک رسیم به 1 تا 24  /  سربازانی منظم ، سروقت به صف با شعار

ز شاغولی گر بگوییم ما از این جوان قد بالا  /  مسیح است با کد 1 که اکثر بیدار است در شب ها

کد 2* خایه مال است ، خایه مال  /  خایه مال ، ای خایه مال ، ای خایه مال

کد 3* که هر آن هست پشت تلفن  /  خدایا برسان برای مهدی یک صدا خفه کن

کد 4 رکورد دار است در دو  /  به هر آن می دَوَد او همچو یه یابو

کد 5* جوانیست پر سر و صدا  /  که اسمش علی اکبر است و زیدش هم آزیتا

بحث کد 6 زمانی بخواهد بلند  /  از آخر گوییم از این جوان سربلند

کد 7 ما هم که هست مصطفی  /  به شاش آید در اکثر شب ها

دکتر* که هم دهد نسخه و هم بگیرد آزمون  /  که کدش 8 است و مهارت هایش گوناگون

در آخر هم که شد سر دسته اختشاش  /  با اینکه شد اسطوره ولی پرید مرخصی هاش

هر از چند گاهی دهست پست یا نگهبانی  /  چنان ایستی کِشد که شاشبند گردی به آنی

کد 9 عارف است و 10 هم امین  /  که دارند اختلاف از آسمان تا زمین

یکی ارشد دسته و یکی ارشد اختشاش  /  یکی میگه همه به صف و اون یکی میگه درونش بشاش

کد 11 و 12 هم هستند اصغر و پرویز  /  یکی نان دهد آن یکی از گوز لبریز

بگوزد هر زمان یک دم و هر دم  /  نباشد او را آن وقت یار و همدم

ز احوالاتش سر صبح و تو صف ها گر بخواهی  /  ز پیش این و آن مشغول است به گدایی

کد نحس ما بوَد علی اصغر  /  نگرانی اش رزم شبانه ست و منوّر

کد 14* ز اسمش بیاید به ذوق  /  که هر دم بخوابد او همچو مرغ

15 و 16 از بچه های سلفی اند  /  کم و بیش بچه ها هم از آن راضی اند

رضا* که معروف به آنخمائوست  /  مجید هم که سربازی به تخم اوست

18 احسان و 17 هم حمید  /  اولی بابابزرگ و دومی هم در جستجوی امید

19 جمال است از گنبدان  /  در زبانش خُب خُب است هر زمان

می رسیم به جوانی معطل و بیکار  /  کچل ، پرمو ، خواننده ست و بی آر

مسئول پست است در گردان ما  /  کبوتر رشک بَرَد بر این جان ما

بخواند رشتی و یساری و قادری  /  این است قدرت حمزه شهسواری

برسیم به شاه شاهان در پادگان  /  ز خوبی هر چه خواهی باشد در این جوان

بَر و بازو و هیکلش بی نظیر  /  قد و بالا و صدایش چو شیر

مُبدِع گوزهای در شب و بی صدا  /  بُردِ بالا ، منقطع ، بی هوا

کد 21 ، سبک بال چو باد  /  که فرشاد باشد تک در هر بلاد

22 ، 23* ظاهرا ساکتند  /  که گویی این دوتا ماکتند

ولی در درون دمی دارند دراز  /  بقاپند تیر هرکس را چو باد

22 احمد و 23 باشد جواد  /  همینجوری یه چیزی بگیم که قافیه در بیاد

24 ناصر است از بلاد مازندران  /  همراه مرضیه و حسین محشور است هر زمان

که این بود قصه 1 تا 24  /  که در توشتن نخوردم شام و ناهار

هرچند بروبچ دیگر باشند چو گل  /  ولی مجال ما کمتر است از عمر گل

وگرنه در نمی رفتند از شعر ما  /  که باشد بهترین شعر این کس شعر ما

از این گه بگذریم می رسیم به فرماندهان  /  که تک تک بگایند ما را در این پادگان

ز دست محمدیان و حسینی* جان آمد به لب  /  خون بچه ها را به یکسر کردند در حلب

محمدیان گرچه خوب تا کرد در ابتدا  /  ولی به ناگه برگشت در انتها

بشین و برپا و خیز داد فرت و فرت  /  درست و نادرست یا به هر دلیلِ چرت و پرت

ضایع کردند کدنویسی را زیاد  /  هر کد که دیدند نوشتند چو باد

از این ور بخورد و بخندید با بچه ها  /  از آن ور زیرآب زد از بچه ها

به جز یک که حال داد فطیر  /  خدایا خسروپناه* را از ما نگیر

از این رو شعاری گشت نمادین در آسایشگاه  /  که گویند فرمانده فقط خسروپناه

سلیمانی* باشد فرمانده گردان ما  /  بس که صف کرد زتن رفت جان ما

آنچه در صف ها بگوید همین باشد تمام  /  که برای منه سلیمانی نباشد این احترام

در آخر می رسیم به فرمانده پادگان  /  سرهنگ هادیزاده باشد نام آن

دمش گرم که حال داد بر جان ما  /  مرخصی هاش بدجور ساخت بر کام ما

و اینک می رسیم به جان جانان نقی*  /  نقی نقی نق نق نقی

در اینجا از برترین اگر گویم کسی نیست جز نقی اسنایپر  /  که زدیدگاهش در این پادگان همه چی از دم بُوَد کس شر

که نقی باشد هر زمان سردار ما  /  پیروی آن واجب بُوَد بر جان ما

به کس دستی معروف است به هر جا  /  ندیدیم جایی بی مو در تنش ما

به جز در سر که باشد تاس و بی مو  /  ولی جبران کند این را از آن سو

و عینک وصل گردیده با جانش  /  گر نباشد عینکش می شاشد به رانش

خلاصه گر او نبود آموزشی معنا نداشت  /  پادگان تا به حال سربازی چنین رعنا نداشت

 

سر آخر بگوییم بیتی گران  /  که این کس شعر ما بنازد به آن

بسی رنج بردم در این ماهِ دو  /  که آش خور زنده کردم با این شعر گوو

 



- محمدیان فرمانده گروهان ما بود

- قدسی فر یه سروانی بود که دوره های قبل فرمانده گروهان بود ولی این دوره مسئول دستشویی و آشپزخانه بود و روحیات و اخلاقیات جالب و خنده داری داشت

- نوید ارشد سلف بود

- مجید هم یکی از بچه های دودر و همیشه خواب ما بود و فکش هم همیشه در حال جنبیدن بود و بعدا رفت تو سلف

- وکیلی مربی تاکتیک ما بود که وسط آموزشی رفت ماموریت. جلسه اول دهن همه رو سرویس کرد ولی بعدا خیلی خوب شد و میگفت اگه سربازی رو ببینم که نور بالا میزنه بهش میگم تو خونه ام بالای پادگان یه کبوتر دارم که سیگار میکشه

- نقی تو میدان تیر اول از فاصله 50 متری از 13 تیر هیچکدوم رو به سیبل هم حتی نزد!!

- کد 2 تنها نفری بود از اتاقمون که جز نفراتی بود که به علت عملکرد خوب تشویقی گرفت

- کد 3 همیشه تازه بعد از خواب بچه ها میرفت مسواک میزد و بعدش هم برای خواب و لباس خواب پوشیدنش کلی سر و صدا می کرد

- کد 5 خیلی آروم بود و بچه ها هم الکی گفتن زید داره و اسمش هم آزیتاست ...

- کد 8 که دکتر بود 6 7 سالی هم طلبگی خونده بود واسه همین آزمون نماز رو مربیمون داد این بگیره ... سردسته اختشاشات بود و همه رو تحریک میکرد. تو اردو هم وقت پست نگهبانی شبش الکی ایست میکشید ، اونم چه ایستی .... کنار چادر فرمانده گردان هم بود ....

- کد 14 اسمش فرشاد بود

- کد 15 شبیه آنخمائو بود و اسمش هم نقی روش گذاشته بود ...

- کد 22 و 23 یه بار تو میدون تیر ، یه تیر از دستم افتاد که متوجه نشدم اینا هم سریع قاپیدن ... ولی بعدن بهم پسش دادن ...

- حسینی فرمانده دسته ما بود که خیلی اذیتمون کرد

- خسروپناه هم فرمانده دسته بود که خیلی حال داد و اصلا اذیتمون نکرد. حسینی و خسروپناه افسرهایی بودن که از شانس بدشون خدمتشون افتاد فرمانده دسته ای

- سلیمانی عشق این داشت که بچه ها رو صف کنه و صحبت کنه. همش هم میگفت احترام بزارین و بعدش میگفت این احترام برای منه سلیمانی نباشه ...

- نقی یکی از بچه هایی بود که خیلی روش زوم شد ... هر چی هم در مورد پادگان میگفتیم میگفت: کسشره ...




 

نظرات 5 + ارسال نظر
ali mahrooz جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://www.byrapid.blogfa.com

Salam khoobi ?
weblog ghashangi dari. Khosh hal misham age beman sar bezani da morede account haye rapidshare hastesh . rasti mishe ye link az man to webloget bedi ba onvane FOROOSHE ACOUNTE RAPIDSHARE ? man ham jobran mikona. Mer30

مهدی206 یکشنبه 27 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:27 ق.ظ http://mahdi206.blogsky.com

سلام بر داش فرشاد خودمون
چطوری؟ خوبی؟ رو به راهی؟
ماشالله سربازی خوب بهت ساخته ها! برای خودت شاعری شدی!! البته یه چیز دیگه هم ظاهراً توی این امر بی تأثیر نبوده!
راستی الان در چه حالی؟ ادامه سربازی ات رو کجا افتادی؟

یه بنده خدا جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:42 ب.ظ http://mjk.blogfa.com

اسم سایت منم یه بنده خداست .... جالبه .... خوشحال میشم باهم تبادل لینک کنیم .... در ضمن مطالب سایتتون عالیه ... ممنون------
---- mjk.blogfa.com یه بنده خدا --------

یه بنده خدا جمعه 7 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ http://mjk.blogfa.com

اسم سایت منم یه بنده خداست .... جالبه .... خوشحال میشم باهم تبادل لینک کنیم .... در ضمن مطالب سایتتون عالیه ... ممنون------
---- mjk.blogfa.com یه بنده خدا --------

حمزه شهسواری چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ق.ظ

چطوری .خوبی؟شعر سربازی رو خودم .کلی خندیدم .یادش بخیر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد